دیوان دستنویس سید الشعرا سید کریم امیری فیروزکوهی
دیوان دستنویس سید کریم امیری فیروزکوهی
در این نمایشگاه به بهانه اهدا نسخه دستنویس سید کریم امیری فیروزکوهی به خط خود شاعر که توسط فرزند ایشان امیربانو امیری فیروزکوهی به گنجینه کتابخانه و موزه ملی ملک اهداء شد نگاهی داریم به زندگی و جهان فکری این شاعر همعصرمان
«امروز که برای اهدای دیوان پدرم مرحوم استاد امیری فیروزکوهی ... به کتابخانه ملی ملک آمدم روز نوزدهم مهر ماه یعنی همان روزی است که روح پاک ایشان به عالم علوی پرواز کرده است و این تاریخ نه با قرار قبلی که به تصادف اتفاق افتاده است آنرا به فال نیک میگیرم و این وقف را مقبول میدانم. بعلاوه که بدیدار موزه و کتابخانه که از معظمات تشکیلات کتابخانهای در وطن عزیز است نائل و مفتخر شدم به روان واقف حاج حسین آقا درود فراوان میفرستم که چنین مجموعه گرانسنگی را فراهم آورد ...».این نوشته، بخشی از دستخط دکتر امیربانوی امیری فیروزکوهی، دختر بزرگ سیدکریم امیری فیروزکوهی، شاعر پرآوازه معاصر ایران، در آلبوم یادگاریهای بازدیدهای ویژه کتابخانه و موزه ملی ملک در جریان بازدید او از این گنجینه تاریخی به شمار میآید. این چهره ماندگار ادبیات ایران در این بازدید، نسخه خطی دیوان اشعار امیری فیروزکوهی به خط وی در سه مجلد را به کتابخانه و موزه ملی ملک اهدا کرد. وی درباره علت اهدا و وقف این دیوان ارزشمند خطی میگوید «زندهیاد پدرم، این دیوان را در سه مجلد به خط خودشان نوشته بودند. ایشان با علامه سیدجلالالدین آشتیانی، استاد فلسفه و عرفان اسلامی، دوستی فراوان داشتند. هنگامی که دیوان را به ایشان نشان داده بودند، سیدجلالالدین آشتیانی، دستخطی بر صفحه نخست یکی از مجلدهای دیوان نوشته و به پدرم سفارش کردهاند که دیوان دستنویس اشعارشان را بهتر است بر امام رضا "علیهالسلام" وقف کنند. پدرم ارادتی فوقالعاده به حضرت رضا (ع) داشت و چندین شعر درباره ایشان سروده بود. این وقف اما در زمان زندگی پدرم انجام نپذیرفت. این دیوان پس از درگذشت پدرم نزد ما نگهداری میشد». وی در ادامه درباره روز مقرر برای اهدای اثر میافزاید «قرارمان برای روز 19 مهر هماهنگ و تنظیم شد؛ بیآن که هر دو سو بدانیم آن روز، سالگرد درگذشت زندهیاد امیری فیروزکوهی است. یک روز پیش از قرار وعدهشده در واقع با یادآوری دخترم دریافتم روزی که مقرر شده است به کتابخانه و موزه ملی ملک بروم تا دیوان اشعار زندهیاد پدرم به خط خودشان را به آن گنجینه اهدا و وقف کنم، با سالگرد درگذشت پدر همزمان شده است. این مساله برایم بسیار شگفتانگیز بود؛ شاید بر درستی این کار نشانی بود».امیری فیروزکوهی البته با گنجینه وقفی حاج حسین آقا ملک ناآشنا و بیپیوند نبوده است. او در دهههای سی و چهل خورشیدی، بسیار به کتابخانه و موزه ملی ملک میرفت. امیربانو کریمی در اینباره میگوید «زندهیاد پدرم هنگامی که کتابخانه و موزه ملی ملک در بازار بینالحرمین تهران بود، به واسطه دوستی با حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف آن و نیز احمد سهیلی خوانساری، هنرشناس و سرپرست کتابخانه، به آنجا بسیار میرفت. زندهیاد امیری فیروزکوهی صبحگاهان راه بازار را در پیش میگرفت تا با دوستان به همنشینی بگذارند. این پیوند در واقع به دههها پیشتر بازمیگردد».امیربانوی امیری فیروزکوهی، ماجرای خوابی جالب را روایت میکند که پس از اهدای نسخه خطی دیوان پدر، یکی از دوستان خانوادگیشان اخیرا دیده است «روزی در خانه نشسته بودم، خانم میرهمایی، از دوستانمان در امریکا تلفن زدند. ایشان هر بار در ایران بودند تلفن میزدند اما از آنجا هیچگاه چنین نشده بود. گفتند خواب دیدهاند که پدرشان همراه با پدرم، هر دو خوشحال و خرسند، جایی بودهاند. خانم میرهمایی، بیان که دانسته باشند من دیوان پدر را به کتابخانه و موزه ملی ملک اهدا کردهام، گفتند پدر پیام رساند "آنچه برایم فرستاده بودی، رسید". این مساله برایم شگفتیآور بود. اینگونه دریافتم که آن "رسیدن" حتما اهدای دیوان بوده و این که توانستهام خواسته ایشان را اطاعت و برآورده کنم».