دربارۀ واژۀ ارتش
به مناسبت روز بزرگداشت ارتش (۲۹ فروردین)، موضوع این گفتار کوتاه بررسی واژۀ «ارتش» در زبان فارسی و منابع موجود در کتابخانۀ ملک است.
وزیشان بود نام مردی بپای
دربارۀ واژۀ ارتش
علیرضا حیدری
به مناسبت روز بزرگداشت ارتش (29 فروردین)، موضوع این گفتار کوتاه بررسی واژۀ «ارتش» در زبان فارسی و منابع موجود در کتابخانۀ ملک است.
ریشهشناسی واژۀ ارتش
این واژه در زبانهای ایرانی میانه و باستان سابقهای ندارد و در دورۀ معاصر از روی واژۀ «ارتشدار/ارتیشدار» ساخته شده؛ بدین ترتیب که تصور شده کلمۀ ارتشدار/ ارتیشدار مرکب است از «ارتش»+ «دار» به معنی «دارندۀ ارتش». بدینروی کلمۀ ارتش به معنی «سپاه/ لشکر» به کار رفته است. «ارتیشدار» در زبان فارسی میانه به صورت «اَرتِشتار: artēštār» به معنی «جنگاور و مبارز و سپاهی» آمده است. این واژه در زبان اوستائی به صورت «رَثَاِ-شتَر:raѳaē-štar-»برابر با «سپاهی و جنگجو» و معنی تحت اللفظی آن «ایستاده در گردونه» است. بخش اول این واژه در اوستا از واژۀ «رَثَ: raѳa» به معنی «ارّابه و گردونه» و بخش دوم آن «شتَر: štar» به معنی «ایستاده» است. «شتَر: štar» خود از ریشۀ «ستا: stā» است به معنی «ایستادن» (حسندوست، 1393، جلد اول: 162).
در دوران باستان، گروهی از نظامیان با گردونه یا ارابههای جنگی به میدان رزم میرفتند و با دشمن ستیز میکردند. در کتیبهای از داریوش هخامنشی که در شوش یافته شده، کلمۀ گردونه به صورت «[ه]و-رَثَ: huraѳa-» آمده که به معنی «گردونۀ خوب» است. بخشی از آن کتیبه که این واژه در آن آمده چنین ترجمه میشود: «خدای بزرگوار است ... که از برای مردم شادمانی بیافرید، کسی که اسبهای خوب و گردونههای خوب بیافرید...». در نقش مهری استوانهای که از داریوش برجای مانده و امروز در موزۀ لندن نگهداری میشود، میبینیم که داریوش بر روی یک گردونۀ دوچرخه ایستاده و مشغول پرتاب تیر است (پورداود، 1331: 285-284).
تصویری از مهر داریوش سوار بر گردونه
شاهنامه فردوسی
بنابر شاهنامه فردوسی، در زمان جمشید، مردم به چهارطبقۀ روحانیان و ارتشیان و کشاورزان و پیشهوران تقسیم شدند. این تقسیمبندی خود ریشه در منابع کهن ایرانی دارد (نیبرگ، 1383: 95). این نامها در بیتهای شاهنامه به صورت تصحیفشده آمده است. یکی از این چهارطبقه همین «ارتشتاران» بودند، که به علت آشفتگیِ ضبطِ واژه به گونۀ «نیساریان»، «میساریان» و ...، تنها به ذکر سه بیت از نسخۀ 6101.1موجود در کتابخانۀ ملک، بسنده میشود. این نسخه در قرن 9 (833 هجری) به خط قاضی نیشابوری، برای شاهزادۀ تیموری، بایسنغرمیرزا نوشته شده است:
در تصویر فوق، بیتهای مربوط به طبقۀ ارتشیان دیده میشود:
صفی بر دگر دست بنشاندند/ همی نام نیساریان (؟) خواندند
کجا شیرمردان جنگآورند/ فروزندۀ کشور و لشگرند
کزیشان بود تخت شاهی بجای/ وزیشان بود نام مردی بپای
تصویر صفحۀ پادشاهی جمشید در شاهنامه نسخۀ 6101.1
فرهنگهای فارسی
در دو لغتنامۀ نسبتا متأخر نیز واژۀ «ارتیشدار» ذکر شده است: فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع
فرهنگ جهانگیری
جمالالدین حسین بن فخرالدین حسن اینجوی شیرازی، ملقب به عضدالدوله، در سال ۱۰۰۵ هجری، فرهنگ جهانگیری را به نام اکبر شاه نوشت و در سال ۱۰۱۷ آن را به پایان رساند. پس از نگرش دوباره، در سال ۱۰۳۲ نسخۀ تازهتری از آن را به پادشاه هند، جهانگیر، فرزند اکبر تقدیم کرد.
واژۀ ارتیشدار در فرهنگ جهانگیری:
ارتیشدار با اول مفتوح به ثانی زده و تای فوقانی مکسور و یای مجهول و شین منقوطه موقوف دو معنی دارد اولی سپاهی و لشکریرا گویند.
زراتشت بهرام پژدوی گفته:
هنر ورزند شاد ارتیشداران/ سلحپرور پیاده با سواران
دوم نام رودیست بس بزرگ در حدود دشت قبچاق (جهانگیری، 1351: جلد اول، 821).
تصویر مدخل ارتیشدار از برخی نسخههای فرهنگ جهانگیری در کتابخانۀ ملک
نسخۀ 341 کتابت سال 1121 (قرن 12 هجری قمری)
نسخۀ 377 کتابت قرن 12
نسخۀ 381 کتابت قرن 12 و 13
نسخۀ 390 کتابت قرن 11
نسخۀ 391 کتابت قرن 12
نسخۀ 398 کتابت قرن 13
نسخۀ 445 کتابت قرن 13
برهان قاطع
در سال 1030 هجری قمری و در حیدرآباد هندوستان، محمد حسین بن خلف تبریزی این فرهنگ را به نام سلطان عبدالله قطبشاه، پادشاه شیعیمذهب دکن نوشت.
واژۀ ارتیشدار در برهان قاطع:
با تحتانی مجهول و شین قرشت و دال ابجد بر وزن پرهیزگار لشکری و سپاهی را گویند و نام رودخانهایست بسیار بزرگ در حدود قبچاق (تبریزی، 1342: جلد اول، 97).
تصویر مدخل ارتیشدار از برخی نسخههای برهان قاطع در کتابخانۀ ملک
نسخۀ 366 کتابت سال 1096 هجری قمری (قرن 11)
نسخۀ 6559 کتابت سال 1238 (قرن 13)
نسخۀ 6634 کتابت سال 1231 (قرن13)
منابع
پورداود، ابراهیم (1331). هرمزدنامه. تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران.
تبریزی، محمد حسین بن خلف متخلصبه برهان (1342). برهان قاطع. جلد اول، به اهتمام دکتر محمد معین، تهران: کتابفروشی ابن سینا.
جهانگیری، میر جمال الدین حسین... (1351). فرهنگ جهانگیری. جلد اول، ویراستۀ رحیم عفیفی، مشهد: دانشگاه مشهد.
حسندوست، محمد (1393). فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. جلد اول، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
نیبرگ، هنریک ساموئل (1383). دینهای ایران باستان. ترجمۀ سیف الدین نجمآبادی، کرمان: دانشگاه شهید باهنر.