دبیر کافی
به مناسبت روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی درفشدار نثر پاک و استوار پارسی در اول آبان
علیرضا حیدری
خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقیِ دبیر، مؤلف تاریخ بیهقی در سال 385 قمری در روستای «حارثآباد» بیهق زاده شد. بیهقی خود از روستای زادگاهش سخنی به میان نیاورده است، امّا از اشاراتی که در سالهای مختلف به سنّ خویش کرده، برمیآید که سال ولادتش همان 385 بوده است. از خانواده و روزگار کودکی و نوجوانی وی اطلاع چندانی در دست نیست؛ جز این که میدانیم نام پدرش «حسین» و از مردم بیهق بوده است. ظاهرا وی در آغاز در سبزوار و پس از آن زمانی چند در نیشابور آموزشهای زمان خود را گذراند تا این که در ادب سرآمد شد و در 27 سالگی به خدمت دیوان رسالت محمود غزنوی، به ریاست بونصر مُشکان درآمده است.
بیهقی همراه با گزارش درگذشت استادش به سال 431، نوشته است که «مرا عزیز داشت و نوزده سال در پیش او بودم عزیزتر از فرزندان وی». بنابراین، سالِ آغاز شاگردی بیهقی نزد بونصر 412 بوده است. پس از درگذشت بونصر، بوسهل زوزنی، به ریاست دیوان رسالت رسید؛ چون بیهقی «لختی شرارت و زعارت» وی را دریافته و دیده بود که ضدّ بونصر مشکان است، نامهای به مسعود غزنوی نوشت «چنان که نویسند در معنی استعفا». و گفت که «بونصر قوّتی بود پیش بنده، و چون برفت بنده را هم قوّتی که در دل بود برفت. اگر رای عالی بیند، بنده به خدمت دیگر مشغول شود». اما امیر مسعود استعفای او را نپذیرفت و به بوسهل پیام فرستاد که «بوالفضل شاگرد تو نیست؛ او دبیر پدرم بوده است و معتمد. وی را نیکودار، اگر شکایتی کند، همداستان نباشم».
بدین گونه کار بیهقی بر روال بود و این استادش نیز وی را «سخت عزیز میداشت و حرمت نیکو میشناخت، تا آن پادشاه برجای بود». پس از شکستِ دندانقان، امیرمسعود زمانی بر بوسهل خشم گرفت و در ماه ذی حجّه همان سال یعنی 431 او را به «بُست» فرستاد. در آن میان بیهقی به خلیفتی و نایبی بوسهل عملاً ریاست دیوان رسالت را بر عهده داشت تا این که مسعود در ماه ربیع الاوّل سال 432 عازم هند شد و دو ماه پس از آن، با شورش غلامانش کشته شد و کارها دیگرگون شد. در زمان حکومت امیر محمد و امیر مودود، بیهقی همچنان در دیوان رسالت مشغول بود و گرامی داشته میشد. اما پس از آن که مودود درگذشت، در زمانی کوتاه چند امیر دیگر غزنوی بر تخت نشستند و پریشانی آن دولت به اوج رسید و تباهی حال بیهقی هم آغاز گردید.
پس از مودود فرزندی خردسال از وی به امیری برداشته شد که تنها پنج روز حکومت کرد و پس از او فرزندی از مسعود امیر گشت، که امارت او نیز چهل و پنج روز بیشتر نپایید. آنگاه نوبت به عبدالرشید کوچکترین فرزند بازمانده از سلطان محمود رسید که در ماه رجب سال 441 از زندان آزاد و بر تخت نشانده شد.
در آغاز حکومت عبدالرشید ریاست دیوان رسالت با بیهقی بود، اما کمی پسی از آن حال وی رو به تباهی نهاد. چرا که بیهقی به عنوان رئیس دیوان رسالت از بدکرداریها و رفتار خودسرانۀ غلامی سرکش به نام «تومان» ناراضی بود و تومان بدان سبب از بیهقی نزد امیر به بدگویی پرداخت تا این که اجازه گرفت وی را دستگیر و خانهاش را غارت کند. سپس وی را در قلعهای زندانی کرد. وی مدتی را در التهابات تغییر و تحول حکومت و نزاعهای میان غزنویان در حبس بود تا فرخزاد فرزند مسعود بر تخت نشست. با حکومت فرخزاد، بیهقی از زندان رهایی یافت و مشاور و معتمد سلطان گردید. اما دیگر هیچگاه شغل رسمی را نپذیرفت و به طور جدّی در تدارکِ تدوین کتاب خویش برآمد و از سال 448 به نوشتن کتابی پرداخت که خود آن را «دیبای خسروانی» میدانست و ما امروز بدان «تاریخ بیهقی» میگوییم. پس از مرگ فرخزاد در سال 451 برادرش ابراهیم بر تخت نشست و بیهقی همچنان مشغول تکمیل کتاب خود بود. این دبیر ارجمند در صفر سال 470 قمری درگذشت.
آنچه امروز با نام «تاریخ بیهقی» برجای مانده با برگهایی از دفتر پنجم آغاز و به دفتر دهم میانجامد و محدودۀ وقایع آن از گزارش رویدادهای پس از مرگ سلطان محمود (سال 421) تا فرار سلطان مسعود به هند (432) افزون بر «باب خوارزم» از زمان حکومت محمود است. از سخن نویسنده تاریخ بیهقی نیک پیداست که اثر او پیش و پس از قسمت موجود، بخشهای دیگری هم داشته است. در نگاه نخست، آغاز و انجام این کار بهدرستی آشکار نمیشود؛ اما با اندکی ریزبینی میتوان اطمینان نسبی حاصل کرد که سال 409 هجری قمری آغاز تاریخ بیهقی، و پایانش اندکی پیش از درگذشت مؤلّف (سال 470)، یعنی زمان سلطنت ابراهیم بن مسعود (451 به بعد) بوده است.
با تمام اهمیّتی که «دیبای خسروانی» بیهقی داشته است، ظاهرا هم در زمان زندگی نویسنده، روزگار با وی سر ناسازگاری داشته و هم از آن به بعد، کتاب او تا چند سده در معرض حوادث بوده و از این رهگذر گزندهای فراوانی دیده است.
از شکایتهای فراوان بیهقی برمیآید که مغرضان و معاندان برای آسیب زدن به این کتاب ارزشمند، بارها کوشیدهاند و گروهی با وی و کاری که در پیش داشته دشمنی میورزیدهاند. دور نیست که با اینگونه دشمنی، پس از درگذشت بیهقی نیز در کتاب ارزشمند وی که اخبار فترت غزنویان را هم آشکار ساخته، دشمنانش با رشک و بغض بدان مینگریستند.
تاریخ بیهقی نثری دلنشین و اثرگذار دارد. با این که موضوعش روایت تاریخی است و واقعی، اما هنر زبان این نویسندۀ باکفایت و بلیغ چنان بلندمرتبه است که خواننده را در دریای آثار خیالانگیز هنری شناور میکند. بیهقی مانند فردوسی در زمانی زندگی میکند که ایران و مردمش از اوجِ آزادگی و شکوه خود در نشیب بندگی و بینوایی بودند. این دو در معرفی آن بخش از تاریخ ایران با زبانی پاک و توصیفاتی دقیق، برای ما یادگارهایی ارزشمند برجای گذاشتند. فردوسی با آوردن سخنش در میان گفتارهای دیگران، از جمله در نامۀ تاریخی رستم فرخزاد، و بیهقی با شرح آن چه از نظر میگذرانده و در دربار غزنوی تجربه میکرده، آیینۀ عبرتآموز مردمان و فرمانروایان پس از خود بودند.
از نظر ادبی تاریخ بیهقی در میان شاخصترین آثار منثور فارسی است که با سبکی ویژه و ممتاز و کمنظیر نوشته و از این نظر در میان همۀ نوشتههای فارسی، جز سه یا چهار کتاب، برای آن همترازی نمیتوان یافت. در نثر بیهقی هم استواری و پاکیزگی زبان و واژهها و ویژگیهای دستوری و ادبی پیشین دیده میشود، هم نوآوریهای ویژهای که زمینه و زمانۀ خاص نیمههای سدۀ پنجم هجری ایجاب میکرده؛ ارزشهای زبانی و ادبی این کتاب به گونهای تازه و دلپسند و متناسب با بلاغت طبیعی زبان فارسی به نام او رقم خورده و همچنان در میان فارسینویسان، شیوۀ کار او شاخص و ممتاز مانده است (یاحقی*، 2536: 33-13).
***
در کتابخانۀ ملی ملک نسخهای خطی از تاریخ بیهقی موجود است که کتابت آن در بعد از ظهر چهارشنبه 20 رجب 1291، 11 شهریور 1253 به پایان رسیده؛ کاتب این نسخه علی بن محمدهادی استرآبادی است که آن را برای میرزا مهدیخان اعتضاد الدوله در قم نوشته بود. میرزا مهدیخان اعتضاد الدوله پسر میرزا محمدخان سپهسالار (وزیر جنگ و صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار) است. میرزا مهدیخان، همسر بزرگترین دختر این شاه قاجار از سال 1291 تا 1304 قمری حاکم قم و ساوه و زرند بود. این نسخه در 369 صفحه نوشته شده و با شماره اموال 3865 در گنجینۀ کتابخانۀ ملی ملک نگهداری میشود.
اوراقی چند از این نسخۀ خطی