نخستین برخورد من با حاج حسین آقا ملک

خیلی باید شگفت‌انگیز باشد که من چگونه با نام حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. سال‌های ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ در هفت یا هشت سالگی که به همراه خانواده به گردش در دامان طبیعت اطراف مشهد رفته بودم، از سوی روان‌شاد مادرم مامور شدم هیزم جمع کنم، چون آن زمان نه گاز بود نه می‌شد چراغ نفتی به طبیعت برد؛ هر کس به دامان طبیعت می‌رفت، از هیزم و خار و این‌ها برای گرما و آتش استفاده می‌کرد. من راه افتادم هیزم‌های ریز را جمع کردم. خارها و هیزم‌ها در دستان‌ام فرورفته بود ...

نخستین برخورد من با حاج حسین آقا ملک

به بهانه فرارسیدن۴ مرداد؛ چهل و چهارمین سالگرد درگذشت حاج حسین آقا ملک

نخستین برخورد من با حاج حسین آقا ملک

فریدون جنیدی، شاهنامه‌‌پژوه و اسطوره‌شناس

خیلی باید شگفت‌انگیز باشد که من چگونه با نام حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. سال‌های ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ در هفت یا هشت سالگی که به همراه خانواده به گردش در دامان طبیعت اطراف مشهد رفته بودم، از سوی روان‌شاد مادرم مامور شدم هیزم جمع کنم، چون آن زمان نه گاز بود نه می‌شد چراغ نفتی به طبیعت برد؛ هر کس به دامان طبیعت می‌رفت، از هیزم و خار و این‌ها برای گرما و آتش استفاده می‌کرد. من راه افتادم هیزم‌های ریز را جمع کردم. خارها و هیزم‌ها در دستان‌ام فرورفته بود؛ این یک‌سو! سوی دیگر، یک‌باره گم شدم. گریه‌ام گرفته بود. با آه و ناله و زاری می‌ترسیدم مادرم را دیگر نبینم. خیلی دردمند بودم، خیلی! سپس هم‌زمانی که بدون نقشه اطراف را می‌گشتم، یک‌باره صدای مادرم را از دور شنیدم که داشت با زنان خدمتکار صحبت می‌کرد. به شادمانی سوی مادرم رفتم. او را دوباره یافتم و دیدم. این جای بسیار بزرگ که در آنجا گم شده بودم، وکیل‌آباد بود؛ دَهِش مرحوم حاج حسین آقا ملک به مردم مشهد! خب آن سال‌ها باغ و روستایی به این بزرگی را که یک کودک در آن گم می‌شود و یک ساعت می‌گردد تا مادرش را پیدا کند، بزرگ‌مردی، بر مردم شهر مشهد و مسافران و زائران وقف کرده بود؛ کاری کوچک به شمار نمی‌آمد. این وکیل‌آباد خوش‌بختانه هنوز هم هست و مردم مشهد از آن استفاده می‌کنند. جالب است کسانی که دارای پول و ثروت می‌شوند کم‌کم ثروت، این‌ها را جذب می‌کند و عناصر خیلی ضد انسانی می‌شوند که به جز پول به هیچ چیز دیگر نمی‌اندیشند. ما کم داشتیم کسانی را که اینگونه باشند؛ کسی مثل حاج حسین آقای ملک که مثلا در اوایل جوانی‌اش، باغ یا روستای بزرگ وکیل‌آباد را با قنات و درختان فراوان بر مردم وقف کند. این نشان می‌دهد او مردی واقعا وارسته بوده و به پایداری مال دنیا واقعا اعتقاد نداشته است. در نوشته‌های زبان پهلوی، بندی از گفتار آتورپاک مان اسپندان هست که می‌گوید مالِ گیتی همانند مرغی است، گاه روی این درخت، گاه روی آن درخت می‌نشیند و بر هیچ درخت پایدار نمی‌ماند. حاج حسین آقای ملک، این شخص بوده دیگر که یک روستا و باغ به آن خوبی، آبادی و گستردگی را بر همگان به ویژه مسافران و زیارت‌کنندگان وقف کرده است. نخستین برخورد من با حاج حسین آقای ملک، اینگونه بود؛ آن گریه‌های یک ساعته هم همراه‌اش شد! بعدها که بزرگ شدم البته شنیدم و دریافتم که این رخداد از سوی آن بزرگ‌مرد بوده است.

* این یادداشت، بخشی از گفت‌وگو با فریدون جنیدی از مجموعه منتشرنشده «تاریخ شفاهی زندگی حاج حسین آقا ملک» است که برای نخستین بار منتشر می‌شود.

نظر شما: