مردی از قبیله جاودانان

مهدی یساولی پرده نخست؛ تهران، باغ ملی، سال ۱۳۹۲خورشیدی، یک روز دل انگیز پاییزی «خیلی ممنون آقا! باغ ملی پیاده می‌شم» ... به سرعت از تاکسی پایین آمده کرایه‌ام را می‌پردازم. از زیر دروازه‌ای که نماد تاریخی پایتخت ۲۰۰ ساله ‌ایران است، گذشته، وارد محوطه خاطره‌انگیز باغ ملی می‌شوم. این محوطه تاریخی و زیبا اگر دلتنگ باشی می‌تواند گوشه خلوتی برای دلتنگی‌هایت باشد. باورت نمی‌شود چند صد متر دورتر بازار فیلم و نوار و سی دی برپا است و کمی آن‌سوتر بازار دارو و دوا و بالاتر از آن بورس دلار و فرانک و یورو. اینجا اما در فضای ساکت و آرام‌اش چنان قراری می‌یابی که می‌خواهی ساعت‌ها بنشینی و بیندیشی. اینجا آمده‌ام تا از وضعیت موقوفه‌ای خبر بگیرم که شهرتش همه جا را برداشته است. اهل فرهنگ و معرفت،‌ اینجا و نامی را ‌که با آن جاودانه شده است می‌شناسند و اگر نشناسند باید کمی به معرفت خود شک کنند. چند ده متری که‌ از سردر رفیع باغ ملی فاصله می‌گیری، ساختمانی را می‌بینی که بر پیشانی‌اش روی کاشی‌های لاجوردی نوشته شده «کتابخانه و موزه ملی ملک».

مردی از قبیله جاودانان

​پرده دوم، تهران، بازار بین‌الحرمین، سال 1316خورشیدی؛ یک روز خاطره‌انگیز پاییزیپیرمرد سال‌های پایانی عمر را می‌گذراند. اکنون به جایی رسیده که باید بیندیشد؛ درباره ‌آن چیزی بیندیشد که همه عمر برایش زحمت کشیده و رنج برده است. شوق و شور کار و فعالیت روزهای جوانی او را دربرگرفته بود. یکجا نمی‌نشست. «حاج حسین آقا ملک» در کارش مثال‌زدنی بود. برای کار و رسیدن به حق و حقوق‌اش به هر کار درستی دست می‌زد. ثروت به جای مانده ‌از پدر، نه تنها برایش آسایش به ‌ارمغان نیاورد، که مسوولیتی دشوار بر عهده‌اش نهاد. می‌کوشید در کنار کوشش برای افزودن بر این ثروت، آرزوهایش را نیز برآورد. دارایی‌ها و املاک‌اش اندازه نداشت. هر زمینی که پای بر آن می‌گذاشت نام خود را می‌شنید؛ حاج حسین آقا ملک! این‌ها اما راضی‌اش نمی‌کرد. در پی راهی بود که دل‌اش راضی شود. 

حاج حسین آقا از نوجوانی به توصیه پدر ثروتمند اما فرهیخته‌اش علوم پایه‌ای را فراگرفت. آنجا بود که به کتاب علاقه‌مند شد. گردآوری کتاب‌های ارزشمند به ویژه نسخه‌های خطی یکی از راه‌هایی بود که بلندپروازی‌هایش را برمی‌آورد. روزی نبود که کتاب‌دارها، کتاب‌فروش‌ها و کتاب‌شناسان به در خانه‌اش نیایند. هرچند سرش در حساب بود اما اگر طرف دندان‌گردی نمی‌کرد قیمت‌اش را تمام و کمال می‌پرداخت. خانه‌اش در بازار بین‌الحرمین تهران آرام‌آرام، دیگر از گونه مسکونی درآمد و به کتابخانه‌ای بزرگ تبدیل شد. خرید و گردآوری آثار تاریخی و فرهنگی از دیگر دلبستگی‌های او بود. سکه، تمبر و تابلوی نقاشی هر آنچه در دسترس بود، آنی در مالکیت‌اش می‌آمد.
سفری اما در راه بود. حاج حسین آقا ملک در سال‌های پایانی عمر به این می‌اندیشید که پس از سفر بی‌پایانش چه خواهد شد. این همه ثروت، از آن مهم‌تر دارایی‌های معنوی‌اش کتاب‌ها، نسخه‌های خطی و عتیقه‌ها چه سرنوشتی خواهد داشت. می‌خواست کاری کند که ‌این‌ها ماندگار و جاویدان بمانند. اما چه باید می‌کرد؟ نکند پس از رفتن‌اش ... نه، نه! نباید به این‌ها اندیشید. این‌ها میوه و ثمره دهه‌ها عمر پرتلاش‌اش به شمار می‌آیند. ماه‌ها فکر و اندیشه‌اش همه ‌این شد که با دارایی‌ها و مجموعه‌های فرهنگی‌اش چه کند. حاج حسین به ‌آینده می‌اندیشید، آینده پس از مرگ‌اش. نمی‌خواست آنچه را که ‌این همه سال برایش زحمت کشیده بود بی‌متولی به دست روزگار بسپارد. هیچ راهی نمی‌توانست راضی‌اش کند تنها یک تدبیر؛ وقف! تنها با وقف کردن دارایی‌هایش می‌توانست مطمئن شود که ‌این‌ها باقی‌مانده ‌از دست‌بردهای دیگران ایمن می‌شوند. خبر خیلی زود منتشر شد: «حاج حسین ملک ثروتمند معروف همه دارایی‌ها، املاک و مجموعه‌های تاریخی و فرهنگی‌اش را به آستان قدس رضوی وقف کرد». برای آن که دغدغه‌ای هم در حوزه نگه‌داری، حراست و بهره برداری از آن‌ها وجود نداشته باشد، وقف‌نامه کاملی هم بر آن‌ها نوشت و تکلیف همه را روشن کرد «در این خدمت ناچیز به شهادت قادر متعال و آن امام همام علیه‌السلام جز خدمت به خلق و ایفای وظیفه و سعادت افراد مملکت نظری نداشته و ندارم و چون طریق خدمت را منحصرا در دو چیز تشخیص دادم ترقی معارف و حفظ‌الصحه مردم، بیش‌تر املاک و مستغلات و اموال خود را به شرحی که در این وقف‌نامه مندرج و مذکور است به ‌آستان قدس تقدیم و عواید آن‌ها را قسمتی به کتابخانه ملی ملک در تهران که شعبه کتابخانه استان قدس است در تهران و قسمتی هم به بیمارستان و بهداری رضوی واقع در مزرعه حاجی نصیر ملکی وقفی خود بر آستانه که بین مشهد و قوچان است تخصیص دادم».
پرده سوم، برگی از تاریخ معاصر ایران، مردی از تبار بزرگانآستان قدس بعدها که خانه بازار جایی برای گنجینه ملک نداشت، در محوطه میدان مشق (باغ ملی) در زمینی از همان موقوفات ملک، ساختمانی بنا کرد که امروز کتابخانه و موزه ملی ملک را دربرگرفته است.
«حاج حسین ملک فرزند حاج کاظم ملک‌التجار ثروتمند معروف و بی‌همتای ایران در سال 1292 قمری در مشهد تولد یافت. در کودکی و نوجوانی تحصیلاتی شایسته نموده و با اهل علم و معرفت رفت و آمد پیدا کرد و برای اداره معیشت همان رویه پدر خود را انتخاب نمود و در تمام رشته‌های تجارت و زراعت وارد شد ... اما پسندیده‌ترین کارش در زمان حیات، تاسیس کتابخانه عمومی در بازار تهران بود ... این کتابخانه که متجاوز از چندین هزار نسخه کتب خطی منحصربه‌فرد در آن وجود دارد در جهان ادب و علم نظیر ندارد و قیمتی نمی‌توان برای آن‌ها تعیین نمود. ملک از جوانی به خرید کتب خطی پرداخت و عده‌ای از کتاب‌فروشان ایرانی به هر ترتیبی که بود کتب خطی منحصربه‌فرد را به هر قیمتی که صاحب آن مطالبه می‌کرد خریداری و در اختیار ملک قرار می‌دادند».
این مرد کتاب‌دوست که ‌البته شیفته گردآوری آثار تاریخی و فرهنگی هم بود و بعدها از مجموعه‌ آثار عتیقه خود موزه‌ای بزرگ ترتیب داد، بسیار لج‌باز و یک‌دنده بود و با حکومت وقت به ویژه پهلوی اول درگیری‌ها داشت و در این راه عذاب فراوان برد. «سید حسن تقی‌زاده نقل می‌کرد که چند روز پس از این که وزیر مالیه شده بودم و صبح‌ها زودتر به دفتر کارم می‌رفتم در یکی از بامدادان همان روزهای اول وقتی به وزارتخانه رسیدم حاجی حسین آقا ملک را دیدم که مودب دم در ایستاده بود ... با علاقه و اظهار خلوص و دوستی گفتم: بفرمایید. گفت: خیر! در اتاق مزاحم نمی‌شوم. مقصودش این بود که روبه‌روی عده‌ای از اعضای وزارتخانه که دم در بودند حرف‌هایش را بزند. گفتم: بفرمایید. گفت: قربان چون از دست مامورین شما به عذاب آمده‌ام یک وکالت‌نامه رسمی به نام شخص شما نوشته‌ام که طبق آن وکیل تام‌الاختیار ضبط اموال من هستید ولی استدعا دارم درست به‌ ادعای اعضای خود در مورد مالیاتی که برای من تعیین کرده‌اند رسیدگی کنید تا ملاحظه کنید چقدر ظلم و اجحاف می‌کنند».
میل سیری ناپذیر شاه ‌ایران، رضا پهلوی به زمین‌داری، خواهی‌نخواهی، تنه‌ او را به تنه حاج حسین این ثروتمند خوشنام هم می‌زد اما «حاجی حسین آقا ملک آدم خیلی خیلی سختی بود. پنجاه سال بود که محکمه می‌رفت جنگ می‌کرد و تسلیم نمی‌شد. رضا شاه هیچ ملاحظه‌ای نداشت. با حاجی حسین بد بود. می‌گفت به کار این شخص رسیدگی بکنید. (ملاحظه) قوم و خویشی (او با سردار اسعد بختیاری را) هم نکنید».
کتابخانه و موزه‌ ملی ملک یکی از شش کتابخانه بزرگ نسخه های نفیس خطی در کشور و نخستین موزه‌ خصوصی- وقفی و از قدیمی‌ترین موزه‌های ایران است. البته این مجموعه همه آن چیزی نیست که این بازرگان فرهیخته در نظر داشت؛ همانگونه که خود در جایی گفته بود: «اگر پدرم مرا مامور مشهد نکرده بود موزه‌ای پدید می آوردم که با موزه انگلستان برابری کند».

برچسب‌ها:

نظر شما: