سمانه

از بهر کباب کرده بر سیخ/ کبک و بط و تیهو و سمانه<انوری>

سمانه(​سَمانه /نیز نک/ بلدرچین) پرنده‌ای است کوچک و آنرا به ترکی، بلدرچین و به لغت دیکر کَرَک خوانند. همچنین سمانی را گفته‌اند که نام مرغی است که از دریا خیزد و آن‌را به عربی قتیل‌الرعد خوانند، سبب آنکه هرگاه صدای رعد بشنود بمیرند و بعضی گویند سَلوی است.[۱] سلوی مرغی است به شام، بعضی گویند سمانه است و سلوی از جانب آسمان آمد بر بنی‌اسرائیل. بر درخت‌ها نشیند. بعربی «زلیبا» خوانند.[۲]

پرنده‌های کوچک چون سمانه را بعضی اوقات با چادر می‌گرفتند.

بلبل من که به مقعنع پیوست/ چون سمانه که به چادر گیرند<خاقانی>

سمانه مرغی کوچک است و شکار باز. بی‌دفاعی و بی‌پناهی او در برابر باز مثال شاعران بوده است:

دم درکش و فضل و فن رها کن/  با باز چه فن زند سمانه <مولانا>

آهوی دشت چون رهد از کف شیر شرزه‌ای/  چون برهد ز باز جان قالب چون سمانه‌ای <مولانا>


[۱]- برهان قاطع، ذیل سمانه.

[۲]عجایب‌المخلوقات، طوسی  ۵۲۷.

برچسب‌ها:

اشیاء پیشنهادی

نظر شما: