طوطی و بقال
طوطی شیرینزبان، دلخوشی مرد بقال بود، مایه رونق دکان و حیرت مشتریان. تا آنکه روزی موشی در گوشه دکان جهید، طوطی ترسید، بال گشود، پرید و در این هم همه، شیشه روغن را شکست. از هراس تَرکه تنبیه مرد بقال، طوطی خوش سخن، هم زبان بسته شد و هم کچل! چاره سازی مرد بقال هم بی فایده بود تا آنکه یک مشتری طاس به دکان آمد؛ پرنده زبان بسته به حرف آمد و گفت: «عجب! تو هم از شیشه روغن ریختی که کچل شدی؟!».
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه باشد در نوشتن شیر شیر