نام نیک و رفتار نیکو
من سال ۱۳۵۱ که در دانشگاه تهران پذیرفته شدم، از شهرستان همدان به تهران آمدم؛ همان سالی بود که حاج حسین آقا ملک رحمتالله علیه، دیار فانی را به قصد دیار باقی وداع گفتند. بنابراین سعادت نداشتم ایشان را زیارت کنم، با این که در کتابها درباره ایشان و کتابخانهشان خوانده و در دبیرستان نیز اطلاعاتی نسبت به گنجینه مشهور ایشان در تهران پیدا کرده بودم. همان زمان هم که آمدم، ایشان کسالت داشتند و فعالیت زیاد گویا انجام نمیدادند ...
به بهانه فرارسیدن ۴ مرداد؛ چهل و چهارمین سالگرد درگذشت حاج حسین آقا ملک
آنچه در کتابخانه حاج حسین آقا ملک میدیدم
نام نیک و رفتار نیکو
دکتر صادق آیینهوند/ تاریخنگار*
من سال ۱۳۵۱ که در دانشگاه تهران پذیرفته شدم، از شهرستان همدان به تهران آمدم؛ همان سالی بود که حاج حسین آقا ملک رحمتالله علیه، دیار فانی را به قصد دیار باقی وداع گفتند. بنابراین سعادت نداشتم ایشان را زیارت کنم، با این که در کتابها درباره ایشان و کتابخانهشان خوانده و در دبیرستان نیز اطلاعاتی نسبت به گنجینه مشهور ایشان در تهران پیدا کرده بودم. همان زمان هم که آمدم، ایشان کسالت داشتند و فعالیت زیاد گویا انجام نمیدادند. به دلیل اهمیتی که کتابخانه ملک داشت و نامی خوش و نیک که آن بزرگوار در خدمت به فرهنگ و تمدن اسلامی داشتند، مشتاق بودم کتابخانه را ببینیم. در کلاسهای دانشگاه همواره وصف کتابخانه ایشان شنیده میشد، کمااین که در دبیرستان در همدان هم دبیران اهل فکر و اندیشه به ما تذکر داده بودند در تهران، از این کتابخانه و از آثار ایشان استفاده کنیم. از اینرو هنگامی که به تهران آمدم بسیار مشتاق بودم آن کتابخانه مشهور و شگفتانگیز را ببینم. پس از پذیرش در دانشگاه تهران، چند ماه پیش از استقرار در آنجا، در جستوجوی کتابخانه ملی ملک به بازار تهران رفتم. در بازاری محدود و سرپوشیده، کتابخانه را سرانجام پیدا کردم. به درون آن رفتم تا به نسخههای خطی و کتابهای ارزشمند به ویژه چاپ سنگی نگاهی بیندازم. از جمله کتابی از رشید وطواط پیدا کردم که در حوزههای علمیه میخواندند. یادم است قصیده طنطرانیه وطواط را آنجا مطالعه میکردم؛ مطلع قصیده اینگونه بود «یاخلی البال قد بلبلت بالبلبال بال ...». این را که در کتابخانه حاج حسین آقا ملک پیدا کردم، بسیار خوشحال شدم. دیگر، این علاقه در من پیدا شد که چند روز در ماه، مرتب به آنجا میرفتم و با علاقه بسیار، کتابهایی نفیس را مییافتم و مطالعه میکردم. آن روزها که در کتابخانه ملک مینشستم، اتفاقا افرادی میآمدند که به سفارش حاج حسین آقا ملک، با آنها بسیار خوب برخورد میکردند. برخورد با همه کسانی که به آنجا میآمدند، در واقع همینگونه بود. نام نیک حاج حسین آقا ملک و رفتار نیکوی متولیان کتابخانه، در کنار هم گرد آمده بود. ما هر دوی اینها را همسان در کتابخانه میدیدیم.
کتابخانه ملی ملک در میان کتابخانههای مشهور آن زمان، نخستین مرکزی بود که توجه پژوهشگران را جلب میکرد. با این که در جایی پَرت، یعنی بازار تهران بود، افرادی که اهل تحقیق بودند، به آنجا میآمدند تا بتوانند از گنجینه بینظیرش بهره بگیرند. اهالی بازار هم به خوبی کتابخانه را میشناختند. اگر درباره آن میپرسیدی، راهنماییات میکردند.
کتابخانه حاج حسین آقا ملک، بسیار نفیس بود. آثاری ارزشمند در خود داشت. تنها نگرانی آن روزگار ما این بود که چرا کتابخانهای با آن عظمت و ارزش، در جایی محدود در بازار تهران قرار دارد که خوشبختانه سالها بعد به مکان کنونی جابهجا و خیالمان آسوده شد.
* این یادداشت، بخشی از گفتوگو با زندهیاد دکتر صادق آیینهوند از مجموعه منتشرنشده «تاریخ شفاهی زندگی حاج حسین آقا ملک» است که برای نخستین بار منتشر میشود. گفتوگو با دکتر آیینهوند، چند ماه پیش از درگذشت ایشان در اردیبهشت ۱۳۹۴ انجام پذیرفت.