سکههای کهن، صداهای تازه
اگر یک سکه سه هزار ساله میتوانست سخن بگوید چه قصهای روایت میکرد؟ شاید قصه آدمهایی را میگفت که در این سه هزار سال صاحب او بودهاند ... شاید درباره نقشهایی سخن میراند که بر خود داشته است ... شاید هم اصلا قصهای تعریف نمیکرد و تنها از ما میپرسید! ما اکنون میخواهیم صدای سکههای تاریخی را بشنویم و با کشف قصههای آنها، سفری شگفتانگیز به گذشتههای دور داشته باشیم. از شما دعوت میکنیم با ما در کارگاه «قصهگویی دیجیتال» با نام «سکههای کهن، صداهای تازه» همراه شوید تا در کنار هم از دریچهای دیگر به سکهها بنگریم و با یاری تخیل و خلاقیتمان و نیز با بهرهگیری از رسانه قصهگویی دیجیتال، قصههای خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم.


خیلی باید شگفتانگیز باشد که من چگونه با نام حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. سالهای ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ در هفت یا هشت سالگی که به همراه خانواده به گردش در دامان طبیعت اطراف مشهد رفته بودم، از سوی روانشاد مادرم مامور شدم هیزم جمع کنم، چون آن زمان نه گاز بود نه میشد چراغ نفتی به طبیعت برد؛ هر کس به دامان طبیعت میرفت، از هیزم و خار و اینها برای گرما و آتش استفاده میکرد. من راه افتادم هیزمهای ریز را جمع کردم. خارها و هیزمها در دستانام فرورفته بود ...
من سال ۱۳۵۱ که در دانشگاه تهران پذیرفته شدم، از شهرستان همدان به تهران آمدم؛ همان سالی بود که حاج حسین آقا ملک رحمتالله علیه، دیار فانی را به قصد دیار باقی وداع گفتند. بنابراین سعادت نداشتم ایشان را زیارت کنم، با این که در کتابها درباره ایشان و کتابخانهشان خوانده و در دبیرستان نیز اطلاعاتی نسبت به گنجینه مشهور ایشان در تهران پیدا کرده بودم. همان زمان هم که آمدم، ایشان کسالت داشتند و فعالیت زیاد گویا انجام نمیدادند ...
کتابخانه و موزه ملی ملک در تداوم فعالیتهای خود در حوزه آموزش فرهنگ و هنر ایرانی- اسلامی به کودکان، دوره آموزشی «نقاشی ویژه کودکان» را با تدریس شکوفه جعفری، نقاش و نگارگر و متخصص آموزش نقاشی به کودکان برگزار میکند.