برگهایی از قرآن بایسنغری

​نمایشگاهی از برگهای قرآن بایسنغری از گنجینه سازمان کتابخانه ها، موزه ها و مراکز اسناد آستان قدس رضوی


برگهایی از قرآن بایسنغری

نمایشگاه قرآن بایسنغری هفت روایت از قرآن بایسنغری را بازگو می کند. این روایت نوشته بر دیوارهای این نمایشگاه نقش بسته و در  محل نمایشگاه قابل شنیدن و دیدن است. روایت هایی که با برگ ها و قطعاتی از قرآن بایسنغری ترکیب شده اند علاوه بر قطعات و روایات بازنشر این قران که توسط مرکز آفرینشهای هنر آستان قدس رضوی انجام شد نیز زینت بخش این نمایشگاه است. 

روایت اول

ابداع خط مُحَقَّق را به ابن مُقله، وزیر هنرمند ایرانی دربار عباسیان، نسبت می‌دهند. خطی زیبا که او از اصول خطوط کوفی و نسخ قدیم ابداع کرد. ابن مقله خط خوبی داشت، آن‌قدر که در ‌ضرب‌المثل‌ها نماد خوشنویسی شد. وی شاعر و در علم بلاغت و لغت استاد بود.

پدر و برادرانش از بزرگان خوشنویسی بودند. هنرمندی هنرمندزاده که باید هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند. بر صدر نشست، چندین بار و هر بار به قعر کشیده شد و قدر ندید. سرانجام عزل شد و گرانبهاترین سرمایه‌اش، دست راستش، را بریدند. او در زندان با دست چپ نوشت تا با دست چپ هم استاد شد. به روایتی دست چپ او را هم بریدند. اما او قلم به دست بریده بست و نوشت تا دوباره بی‌دست و انگشت استاد شد. این بار اما زبانش را بریدند قدر او در زمان حیاتش دانسته نشد اما تاریخ وامدار او شد و نامش بر صدر تاریخ هنر نشست و هنرمندان بسیاری به راه او رفتند.

خط محقق اما با خطوط دیگر ابن مقله ماند، بالید، زیبا و زیباتر شد تا آنجا که چند قرن بعد حافظ شیراز از حُسن خط به یاد محقق بیفتد:

کسی که حسن خط دوست در نظر دارد                                       محقق است که او حاصل بصر دارد                 حافظ

روایت دوم

یکی از روایت‌های نوشته شدن قرآن موسوم به بایسنغری به نقل از قاضی احمد قمی، نویسنده گلستان هنر چنین است که روزی خوشنویسی بزرگ، عُمَر نام، قرآنی کوچک به خط غبار نوشت تا در زیر نگین انگشتری شاه جهانگشا جای گیرد. تیمور از کوچکی اثر رنجید و به روایتی دستور داد دست راست عمر را به خاطر بی‌احترامی به قرآن ببرند. همچون ابن مقله او هم با دست چپ روزها و ماه‌ها نوشت تا محقق‌نویسی بی‌بدیل شد. قرآنی نوشت در غایت بزرگی چنانچه هر سطری از آن یک ذرع بلکه بیشتر بود. آن را زینت و جلد کرد و بر ارابه‌ای نهاد و به نزد تیمور برد. تیمور شرمنده با بزرگان و امراء و اعیان پیاده به استقبال او شتافت و عزیزی‌ها کرد. دستور داد رحلی سنگی و عظیم بسازند و بر گورش نهند.

در آن زمان کاغذ بسیار گران، نادر و کمیاب بود، آن­هم کاغذی به این اندازه که امروزه هم تهیه آن با روش‌های دستی سخت و ناممکن می‌نماید. خوشنویسی مانده و رانده از دربار این کاغذ را که در خور کارگاهی شاهانه است از کجا آورده بود؟

بر اساس شواهد بی‌شک بخشی از خطوط به قلم خوشنویسی چپ‌دست نوشته شده است. اما این اثر کار یک تن نباید باشد. دست کم سه خط مختلف و استادانه این اثر را آفریده است. داستان نپذیرفتنی اما دلنشین است. خوشنویسی بریده دست و ظلم‌دیده، چنانکه ابن مقله بزرگ.

عجب بر دایرۀ خط محقق                           که بشکسته‌ست صد پرگار چون است

من زارم اسیر نالۀ زیر                              نپرسد هیچ کس کان زار چون است    مولانا

روایت سوم

بایسنغر میرزا، پسر شاهرخ و نوۀ تیمور، شاهزاده‌ای بود هنرمند، هنردوست و متواضع. خوشنویسی زبردست بود که کتیبه مسجد مادرش، گوهرشاد خاتون در جوار حرم رضوی را به خط خوش خود نوشت. بایسنغر خوشنویس بود و شاگرد استاد شمس‌الدین و از او به جز کتیبۀ گوهرشاد قطعه خطی به جا مانده که در مسابقه با خوشنویسان بنام زمان خود نوشته است.

این قرآن و بسیاری از خطوط هنرمندانه در دوره‌های بعد به او منتسب شد، اما هیچ سند و مدرکی دال بر درستی این نظر وجود ندارد. شاهزاده‌ای به کار سیاست مشغول که در جوانی، در سن سی و هشت سالگی، زندگی را وداع کرده آیا می‌تواند خطی چنین استادانه بنویسد و برای مزار پدربزرگش بفرستد؟ مگر نه این است که بسیاری از هنرمندان به حرمت و علاقه نام او را لقب می­کردند و رقم می‌زدند. از سویی اگر خط از او است، چرا هیچ جا رقمی یا نامی یا نشانی از خود به‌جای نگذاشته؟

اما قرآن بی‌شک حاصل کار کارگاهی است بزرگ و شاهانه. نسخه‌ای که نه هر برگ که هر حرف آن گنجی است ثمین و ارزنده. آیا این گنج زیبا، این مصحف بی‌نظیر، از کارگاه جعفر بایسنغری بیرون آمده و نشان دستان بایسنغر میرزا و هنرمندانش را بر خود دارد؟ سخت است که بتوان چنین حکم داد. شاید روزی بخش‌های گم‌شده آن کشف شود که چه خرم‌روزی خواهد بود و بر اساس نشانه‌ای، نامی، مهری بتوان حکم کرد که این قرآن از آن بایسنغر میرزا است. اما هنوز و بر اساس این شواهد ممکن نیست.

در تخته اول ار تو بنوشتی                   بی‌شکل حروف علم مطلق را

کم زان باری که در دوم تخته              چون نسخ کنی خط محقق را    سنایی

روایت چهارم

اُلُغ بیگ پسر شاهرخ و برادر بایسنغر، به فرمان پدر حاکم سمرقند و ماوراءالنهر بود؛ شاهزاده‌ای هنرمند و دانشمند همچون برادرانش بایسنغر و ابراهیم سلطان. با برادرانش در باب شعر و هنر و علم مکاتبه‌ها و رقابت‌ها داشت.

الغ بیگ دانشمندان علوم ریاضی، هندسه، هیأت، نجوم، الهیات و هنرمندان خطاط، شاعران، صوفیان، و عارفان را از چهارگوشه کشور به دربار خود در سمرقند فرا خواند و در این مدت فقه، اصول، معانی، زبان، ریاضیات، و نجوم را آموخت. قرآن مجید را در شش ماه حفظ کرد. ابیات بسیاری را حفظ کرد و هنر شاعری خود را نشان داد. دانش نجوم را نزد قاضی‌زاده رومی یاد گرفت و سپس به یاری غیاث‌الدین جمشید کاشانی و دانشمندان دیگر بنیاد زیج بزرگ سمرقند را نهاد.

شاید این اُلُغ بیگ بود که دستور داد این قرآن بزرگ، بزرگترین قرآن نوشته و بر سر مزار پدربزرگش در سمرقند گذاشته شود، به‌ویژه آنکه در ضلعی از رحل سنگی مذکور نام الغ بیگ قابل خواندن است و در نامۀ غیاث­الدین جمشید کاشانی به پدرش از قرآنی مشابه این قرآن که در کارگاه اُلُغ بیگ نوشته می­شد یاد شده است. شاید این مصحفی دیگر بوده و آن مصحفی دیگر. هیچ نشانه‌ای نیست که بتواند به طور قطع و یقین یکی از این داستان‌ها را ثابت کرده و دیگر داستان‌ها را از دور خارج کند.

پادشاهی تو مطلق آمده است                   خط تو جمله محقق آمده است    عطار

روایت پنجم

جیمز بیلی فریز، نخستین جهانگردی، که این مصحف شریف را دید و در سال 1236 هجری قمری به جهان معرفی کرد از مردم قوچان شنیده بود محمد خان، ایلخانی قوچان که از سرداران نادر بود، در این لشکرکشی نادر برای تصرف ماوراءالنهر شرکت داشت و سربازان او بودند که این قرآن را تکه‌تکه کرده و غارت کردند. برخی از صفحات به‌جا مانده از این مصحف بزرگ تاشده و صدمه دیده است و به نظر می‌رسد سربازان برای اینکه سهمی از این غارت داشته باشند صفحات را تا زده و زیر لباس مخفی کرده و به شهر­های خود آورده‌اند. احتمالاً قدیمی‌ترین صفحات قرآن بایسنغری که به مخزن آستان قدس رضوی وارد شده بخشی از این غنیمت باشد، چرا که رد تاشدن بر آن دیده می‌شود. میرگناوه خان، پسر محمد خان، شصت برگ از این مصحف را گردآورد و در امام‌زاده ابراهیم قوچان نگه­داشت.

روایتی دیگر می‌گوید نادرشاه افشار این قرآن را به غنیمت با خود به ایران آورد و در جنگ‌ها، پیشاپیش لشکر حرکت می‌داد و از آن پناه می‌جست؛ شبیه به روایتی که از تیمور لنگ نقل شده است. در شب کشته شدن او این مصحف به غارت رفت و تکه‌تکه شد و بخشی از آن هرگز به دست نیامد.

محققت نشود سر کاف و نون خواجو                       مگر ز زلف چو کاف و خط سیاه چو نون         خواجوی کرمانی

روایت ششم

گفته شد که نخستین بار جیمز بیلی فریزر این قرآن را به غیر ایرانیان معرفی کرد، اما حدوداً در همان زمان، در حین سفر دوم ناصرالدین شاه قاجار به خراسان و در جریان زیارت امام‌زاده ابراهیم قوچان، این قرآن مورد توجه قرار گرفت و به روایتی به دستور شاه دو برگ آن به کاخ سلطنتی گلستان منتقل شد. ناصرالدین شاه، اعتمادالسلطنه و محمدتقی حکیم در انتساب این قرآن به بایسنغر میرزا شک نمی‌کنند و او را کاتب این خطوط می‌دانند. احتمالاً برگ‌هایی که از این قرآن به جاهای دیگر برده شده و فروخته شده است باید در همین زمان و از همین امام‌زاده به سرقت رفته باشد.

این مصحف شریف و این نسخۀ نامدار از زمان کتابت مشهور و موجب رشک خوشنویسان شد. نمونه‌های برساخته مختلفی از این خط در همان زمان نوشته شد و سعی شد خط و کاغذ چنان مزورانه به اصل نزدیک شود که جعلی بودن بخشی از آن به زحمت ممکن است. کتاب­سازان بزرگی که به جعل و تزویر کتاب معروف بودند در این امر دست داشتند و نمونه­های دست­آفرین خود را به نام اصل به قیمت ورق زر به این و آن می‌فروختند.

چنان خطی که اگر ابن مقله زنده شود               تراشۀ قلم او به مُقله بردارد   کمال‌الدین اسماعیل

روایت هفتم

خوشبختانه این گنج بزرگ هنر در آن زمان به صورت کامل غارت نشد. امیر لشکر حسین‌آقا خزاعی، فرمانده لشکر شرق به مرکزیت مشهد، در ابتدای این قرن، در حین بازدید امام‌زاده ابراهیم قوچان پنجاه و دو برگ از آن را در جعبه‌ای خاک گرفته یافت و مسحور آن خط زیبا شد. حسین‌آقا خزاعی مشهور به حسین‌آقا میرپنج، مردی متشرع و بسیار مذهبی بود.

او پس از یافتن این اوراق که بسیار صدمه‌دیده، ناقص و شکسته بود نامه‌ای به سردار سپه نوشت و درخواست کرد این گنج گرانبها را برای مرمت به آستان قدس رضوی منتقل کند و به دست استادان صحاف و مرمت‌گر آنجا بسپارد. اوراق به مشهد منتقل و مرمت شد و قاب‌هایی دورو برای نمایش برخی از این اوراق تهیه شد. برخی از این اوراق در دوره‌های بعد به دست مُذّهبان تذهیب شد؛ تذهیبی که از نظر سبک نسبت بایسته به دوره تاریخی اثر نداشت.

و این چنین بود که کتابخانۀ حضرت شمس‌الشموس، امام رضا "علیه‌السلام" صاحب بزرگترین مجموعۀ این مصحف بزرگ شد و بعدها، با وقف کتابخانه و موزۀ ملی مرحوم حاج حسین‌آقا ملک به آستان قدس هشت سطر دیگر که مرحوم ملک در سال­های دور از دست دلالان نجات داده و خریداری کرده بود هم این مجموعه را کامل‌تر کرد؛ تا روزی که شاید باقی برگ‌های مفقود آن به یاری حق پیدا شود و معما و داستان این نسخه نادر و نفیس و البته پرقصه را کامل کند.

خطت که آفتاب رخت را روان بود                 زان خط محقق است که شد نسخ ناز تو   عطار

برچسب‌ها:

نظر شما: