قمری
قمری(قُمری)با نام علمی( Sterptopelia orientalis)از خانوادهی کبوترسانان( Columbidae) و با مشخصات زیر است:
مشخصات: طول از سر تا دم ۲۷ سانتیمتر. به وسیلهی جثهی نسبتاً لاغر و دم سیاه با کنارههای سفید که شاهپرهای آن به تدریج از وسط به کنار کوتاهتر است شناخته میشود. سطح پشتی آن به رنگ خرمایی مایل به خاکی است با پرهایی که وسط آنها سیاه میباشد و در کنار گردنش لکهای مرکب از رگههای سفید و سیاه دارد. گلو و سینهی آن شرابی کمرنگ است. پرندهٔ نابالغ لکههای کنار گردن و رنگ شرابی ناحیهی گلو و سینه را ندارد. این پرنده معمولاً جفتجفت یا به صورت گلههای کوچک دیده میشود. پروازش سریع و مستقیم و حرکات بالش بیش از کبوتر جنگلی توأم با تکانهای شدید است.
این پرنده معمولاً در فضاهای باز و پربوته با پرچینهای بلند و بیشههای پر درخت، در بوتهها، بیشهها و باغهای میوه آشیانه میسازد و در تابستانها بسیار زیاد دیده میشود.[۱]
در کتاب مخزنالادویه دربارهی قمری چنین آمده است: قمری پرندهای است، مادهی آنرا قمریه نامند و نر آنرا ساقحَر و وَرشان نامند، جمع آن قماری است. آنرا به هندی توترو نامند. مرغی است از فاخته کوچکتر و با طوق و بسیار مأنوس و خوشمنظر و خوش آواز گفتهاند. در موقع بانگ (یا کریم) میگویند. ابن اثیر در تاریخ خود نوشته است: از جمله هدایا که بعض ملوک بقاع هند برای سلطان محمود سبکتگین فرستاده بودند، قمری بود که چون طعام زهردار میدید، چشمهای آن سرخ و از آن اشک جاری میشد و از اشکش سنگ بهوجود میآمد، موقعی که آن سنگ را میسائیدند و بر زخمهای دهن گشاد میپاشیدند، بهزودی خوب میشد.[۲]
در لغتنامههای عربی آنرا از جنس فاخته گفتهاند و آنچه در زمان ما قمری میگویند، مرغی است به اندازهی بچه کبوتری ولی باریک اندامتر و پرهای سیاه دارد و آنرا مانند طوطی الفاظی چند آموزند. قزوینی گوید از اختصاصات قمریان اینست که هرگاه نر آنها مرد، مادهی آنها ازدواج نکند.[۳]
این پرنده مانند پرندگان خوش آوای دیگر در شعر شعرای فارسی زبان بسیار آورده شده است. گاهی قمری را تشبیه به شاعری میکنند:
قمری همی سراید اشعار چون حریر/ صلصل همی نوازد یکجای بمّ و زیر <منوچهری>
بهاری است هم میوه هم گل بر او/ سراینده قمری و بلبل بر او <نظامی>
گاهی صورت آهنگنواز و پردهساز به خود میگیرد:
هر گه که زند قمری، راه ماورانهری/ گوید به گل حمری، باده بستان بلبل<منوچهری>
نوایش را گاه به خروش یا نوحه تشبیه میکنند:
همی تا چو قمری بنالد ز سرو/ نوا بر کشد بلبل از نارون <فرخی>
قمری هزار نوحه کند بر سر چنار/ چون اهل شیعه بر سر اصحاب نینوی<منوچهری>
خهخه ای قمری دمساز آمده/ شاد رفته تنگدل باز آمده// تنگدل زانی که در خون ماندهای/ در مضیق حبس ذوالنون ماندهای<عطار>
و گاه به نوای نای:
قمریکان، نای بیاموختند/ صُلصُلکان مشک تبت سوختند <منوچهری>
و زمانی به قهقهه و خندهٔ مستانه:
آن قمری فرخنده با قهقهه و خنده/ اندر گلو افکنده، هر فاختهای یک غل<منوچهری>
و لحظهای قمری شکل مؤبدان و قاریان را به خود میگیرد:
در زنجره شد چو مطربان بلبل/ در زمزمه شد چو موبدان قمری <منوچهری>
بلبل و قمری چو همراز آمدند/ چون دو مقری خوشآواز آمدند <عطار>
[۱]- اسکات، درک. پرندگان ایران. ترجمهٔ محمدحسین مروج همدانی، علی ادهمی میرحسینی و اسکندر فیروز. تهران: ابن سینا، ۱۳۴۷،ص ۱۹۴.
[۲]- مخزنالادویه نقل از لغتنامهی دهخدا.
[۳]- صبحالاعشی، ج ۲، ص ۷۳، نقل از لغتنامهٔی دهخدا.