سار
سار(Sturnus Vulgaris )(سارَک، سارَج، سارجه، سارچ، ساری، سارنگ، شار، شارک، مرغ زیرکسار)، پرندهای است از خانوادهی (Sturnidae).پرندگانی هستند اجتماعی و بسیار پر سروصدا، که اغلب صدای پرندگان دیگر را تقلید میکنند. جثهی پر، دم کوتاه و منقار دراز و نوک تیز دارند. پروازشان سریع و مستقیم است و نرومادهی آنها همشکل است. انواع آن در ایران عبارت است از سار، سار صورتی، و مینا.
مشخصات سار: پرندهای سیاه رنگ[۱]، با جلای سبز برنزی و ارغوانی که دم کوتاه، بالهای نوکتیز و منقار دراز نوک تیز دارد. پروبالش در زمستان پر از خال است، بخصوص در پرندهٔی ماده. پرندهی نابالغ قهوهای رنگ است با گلوی تقریباً سفید. منقار پرنده بالغ در زمستان تیرهرنگ و در بهار زرد لیمویی است. پرندهای است پر سروصدا و خودنما. پروازش سریع و مستقیم است و گاهی بالباز روی میکند. به طور دسته جمعی تغذیه و استراحت میکند. در پاییز و زمستان هنگام غروب به صورت گلههای بزرگ در ساختمانها، جنگلها و یا نیزارها دور هم جمع میشوند و سروصدا به راه میاندازند. سار، در مناطق شهری و روستایی، در سوراخ درختها، ساختمانها یا در سوراخهای درخت، ساختمانها یا درون سوراخهای زمین در مناطق بایر و لم یزرع زادوولد میکند.[۲]
دکتر مکری در کتاب فرهنگ نامهای پرندگان برخی گونههای این پرنده را به نامهای «آگْرِمَلوچ» و «رشوله» خوانده است. آگرملوچ پرندهای است از نوع سار بالها و گردن و دم او سیاه رنگ و بقیهی پرهای بدنش به رنگ قهوهای سوختهی آمیخته به خاکستری و زیر سینهاش قرمز روشن و پرهای بالای سر آن بهخصوص در نر، تیره رنگتر است. و نیز در وری سر دارای کاکلی کوتاه است. قد این پرنده به اندازهی سار معمولی ولی کمی کوتاهتر و دارای پاهایی بلند و سیاه و ناخنهایی دراز میباشد و در تمام نقاط کردستان در هنگام فرا رسیدن فصل توت، پیدا میشود و سراسر هنگام توقف او در کردستان و غرب ایران (و شاید در سراسر نقاط ایران) از هنگام رسیدن فصل توت تا اواخر فصل انگور یاقوتی است. پس از پانزده الی بیست روز توقف، در تمام نقاط نام برده، مهاجرت میکند و تقریباً یک ماه بعد با بچههای کوچک خود، باز میگردد. بچهی این پرنده به رنگ خاکستری سیاه یکدست است و پس از آنکه یک سال بر او گذشت، از لحاظ رنگ شبیه به خود او میشود. شبها پس از فراغت از خوردن میوه، بر روی درختهای انبوه و در بیشهها و بخصوص بر روی درخت چنار و تبریزی استراحت میکند.
آگرملوچ، ملخخوار و برای دفع آفت ملخ، پرندهی بسیار نافعی است، ولی خود، آفت میوه است. معروف است که مرکز این پرنده، در محلی از توابع قزوین و بیجار و همچنین در نقطهای از لرستان است و در جاهایی که آفت ملخ پیدا شود، بدان نقاط رفته و مقداری از آب آنجا را با خود همراه میآورند و این پرنده بیدرنگ، پشت سر آورندهی آب حرکت میکند و بدان منطقه که ملخ پیدا شده است، هجوم میآورد.
آگرملوچ، هر بار پس از خوردن چند ملخ بیدرنگ خود را به آب میزند و یا سر خود را در زیر آب فرومیکند و اگر چنین نکند، میمیرد، زیرا چنانکه مشهور است، آب دافع سمی است که گویند از خوردن ملخ در بدن او تولید میشود و حقیقت مطلب آنست که شیره و چربی ملخ، سوراخهای بینی و بدن این پرنده را مسدود میکند و مانع عمل تنفس میشود و مجبور میشود، به وسیلهی آب، دماغ و بدن خود را شستشو دهد.
این عقیده دربارهی آگرملوچ از دیر زمان در ایران وجود داشته است. حمدالله مستوفی در کتاب «نزهة القلوب» مینویسد:
دیگر «سمیرم» از توابع لرستان چشمهایست که چون در ولایتی دیگر ملخ آمده باشد، دو مرد که بر ایشان خمر نخورده و زنا نکرده، بروند و از آن چشمه آب بردارند و به ولایت ملخ رسیده برند. چنانکه بر زمین ننهند، مرغان سار، در پی آب بروند و ملخ را دفع کنند و این معنی در تمام مملکتها، شهرتی، تمام دارد و گویند که «سلیمان» علیهالسلام با ملخ شرط کرد، که دیگر خرابی نکند و آن چشمه را مقرّر کرد که اگر باز، ملخ خرابی کرد، ایشان، دفع آنرا از لوازم شمردند و این خاصیّت از آنست. این آب را در زبان فارسی، «آبسار» و در لهجههای کردی «آوآگرملوچ» (Aveāgermalūč) گویند.[۳] همچنین کلانتر ضرابی در کتاب تاریخ کاشان شرح مفصلی دربارهی خاندانی از سادات قزوین که «منتر (طلسم) سگ هار و مرغ ملخ به دست آنها است» و آوردن آب و آمدن سارها، به همان صورت که قزوینی گفته بود دارد[۴].
سار، در ادبیات فارسی پرندهای ضعیف است:
عقاب و باز بُد در حد ساری/ رفیق و جفت کبک کوهساری <فخرالدین اسعد گرگانی>
سخنگویی است که آوازی خوش دارد:
ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز/ ز ساری حدیث خوب، زقمری خروش زار <فرخی>
نوای بلبل و طوطی، خروش عکّه و سار/ همی خجل کند الحانهای خنیاگر <انوری>
و در میان کشتزارها و سرو بنها به نوحهسرایی میپردازد:
ساقی گزین و باده و می خور به بانگ زیر/ کز کشت سار نالد و از باغ عندلیب <رودکی>
بلبل همی بخواند در شاخسار بید/ سار از درخت سرو، مر او را شده مجیب <رودکی>
در ادبیات فارسی، نام سار هم مانند نام تذرو با درخت سرو قرین است.
[۱]- آن زنگی زلفین بدان رنگین رخسار/ چون سار سیاه است و گل اندر دهن مار < مجلسی گرگانی>
[۲]- اسکات، درک. پرندگان ایران. ترجمهی محمدحسین مروج همدانی، علی ادهمی میرحسینی و اسکندر فیروز. تهران: ابن سینا،۱۳۴۷، ص ۲۵۵ و ۲۵۴.
[۳]- مکری، محمد. فرهنگ نامهای پرندگان در لهجههای غرب ایران (لهجه کردی) و تطبیق آنها با نامهای فارسی و لهجههای دیگر محلی ایران. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۱، ص ۲۱و۲۰.
[۴]- کلانتر ضرابی (سهیل کاشانی)، عبدالرحیم. تاریخ کاشان (مرآة القاسان). تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۶، ص ۲۰۴ و ۲۰۳.